روایت همسر شهید ابوحامد از موسس لشکر فاطمیون / سر میدادند تا سنگر از دست نرود
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۱۶۴۰۴
شهید علیرضا توسلی با سازماندهی رزمندگان افغانستانی لشکر فاطمیون را پایهگذاری کرد، لشکری که منشا مجاهدتها و رشادتهای فراوانی در جبهه مقاومت شد، همسر ابوحامد در این گفتوگو به روایت زندگی او میپردازد.
به گزارش خبرنگار ایمنا، تا پیش از شهادت همسرش اطلاع نداشت که او یکی از شجاعترین فرماندهان میدانی فاطمیون در نبرد با داعش است، فرماندهای که با ساماندهی رزمندگان افغانستانی به خیل مدافعان حرم حضرت زینب (س) پیوسته بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نقش همسرش در جبهه مقاومت تازه زمانی برای او و فرزندانش عیانتر شد که حاجقاسم سلیمانی به دیدار آنها آمد و از مجاهدتها و رشادتهای ابوحامد و یارانش سخن گفته بود.
امالبنین حسینی با روی باز پذیرای این گفتوگو میشود تا از شهید علیرضا توسلی، مؤسس لشکر فاطمیون برای ما بگوید، از فرماندهای که در دوران دفاع مقدس نیز به یاری برادران ایرانیاش شتافته بود.
مقابله با دشمن بعثی در قامت یک دیدهبانخانم حسینی ابتدا گریزی به زندگی همسرش پیش از ازدواج با او میزند و میگوید: چند سال بیشتر از تولدش نگذشته بود که سایه پدر و مادرش را از دست داد و به خاطر شرایط موجود در افغانستان به اتفاق برادرانش به کشور ایران مهاجرت کرد و در شهر قم سکونت یافت.
حضور در جوار بارگاه مقدس حضرت معصومه (س)، برای او فرصتی فراهم کرد که با توجه به روحیهای که داشت، به فراگیری علوم حوزوی نزد اساتید مختلف بپردازد.
جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران شروع شده بود و محمدرضا که از همان عنفوان نوجوانی روحیهای حقطلب و حقجو داشت، با شوق رفتن به جبهه روزها را پشت سر میگذاشت.
او با سختی و زحمت فراوان، راههای گوناگون برای حضور در کنار برادران رزمنده ایرانی را امتحان کرد و بالاخره توانست به آرزویش برسد، محمدرضا به اصفهان رفت و از طریق بسیج آنجا راهی جبهه غرب و کردستان شد، حدود یکسال و نیم از عمر خود را در این جبهه ماند و در قامت یک دیدهبان به مقابله با دشمن بعثی پرداخت.
همسر شهید توسلی ادامه میدهد: بعد از پایان جنگ علیرضا بنا به مقتضیات خاص به زادگاهش کشور افغانستان برگشت و در رکاب رهبران شیعه به جهاد مشغول شد و پس از چند سال خدمت در آنجا به دلیل توطئههای مختلف مجدداً به ایران بازگشت و همانند بسیاری از هموطنانش به کارهای ساختمانی مشغول شد.
او با اشاره به ماجرای ازدواجشان میگوید: در سال ۱۳۷۹ با معرفی یکی از همسایهها با من آشنا شد و در اسفندماه همان سال عقد و زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم، مدتی از ازدواج ما نگذشته بود که باز هم به عنوان یک رزمنده و بنابر اقتضائات زمان برای جنگ با طالبان راهی افغانستان شد و حدود یکسال و نیم در آنجا ماند، زمانی که جنگ خاتمه یافت، مجدد به ایران آمد و دوباره با رویهای جدید به همان شغل قبلی و کار ساختمان مشغول شد، کار او در این مرحله سنگکاری ساختمان و آرماتور بندی آن بود. سال ۱۳۸۲ با تولد اولین فرزندمان زندگی ما رنگ و بوی تازهای به خود گرفت.
همسر شهید توسلی با بیان اینکه در آن ایام علیرضا هرچند یکبار به سفرهایی میرفت که نیاز نمیدید من در جریان آنها قرار بگیرم یا از آنها مطلع شوم، میگوید: بعدها فهمیدم که این سفرها بیشتر دورهمیهایی بوده که طی آن علیرضا با بچههایی که دغدغه ملت افغانستان را داشتند، به منظور برنامهریزی و تبیین و توجیه وظایف رزمندگان در جبهههای افغانستان برگزار میکردند.
بدون هیچ چشمداشتی داشت و با سختی فراوان عازم سوریه شد وی درباره حضور همسرش در سوریه میگوید: سال ۱۳۹۰ بود که جنگ در سوریه با به خاک و خون کشیدن انسانها و شکستن حرمت حریم آلالله شروع شد، بیتفاوتی در سرشت علیرضا و رفقایش جایی نداشت، آنها نمیتوانستند این ظلم بیحد را برتابند، به همین علت آرزوی جهاد در سوریه در قلبهایشان جوانه زد، من خود به شخصه شاهد بودم که در راه رسیدن به این آرزو چه سختیهایی را به جان میخریدند، رفتن به این نبرد کار سهل و آسانی نبود و نیاز به هماهنگیها و توجیههای بیشماری داشت، خوب به خاطر دارم که چه زحمتهایی کشید، چقدر گردن کج کرد و چقدر از مسئولان مربوطه درخواست کرد تا بتواند به سوریه برود، این زحمات بالاخره نتیجه داد و او به اتفاق ۲۱ نفر از هموطنان و دوستانش توانست به سوریه برود، بعد از چند دهه که از مهاجرت او به ایران میگذشت بدون هیچ چشمداشتی و فقط برای مبارزه زیر پرچم آلالله به سوی جبهه شتافت.همسر شهید توسلی میافزاید: او رفت در حالی که معتقد بود که دفاع از حریمی که نیاکان ما با آرزوی زیارتش چهره در نقاب خواب کشیدند یک وظیفه و از اوجب واجبات است، علیرضا پس از مدتی که در سوریه بود، اسم ارگانی را که درصدد تأسیس آن بود به نام خوشیمن و مبارک مادر حضرت زینب (س)، فاطمیون نهاد، چون معتقد بود نیروهای افغانی که در این مبارزه شرکت دارند، سربازان بانوی دوعالم حضرت فاطمه (س) هستند، حضور در این ارگان و تکمیل آن به این نیت بود که مثل حزبالله لبنان هر کجا که نیاز باشد برای رضای خدا و دفاع از حریم اهل بیت (ع) وارد عرصه نبرد حق علیه باطل شوند، بیرون کشیدن وجهه عزیزان افغانستانی به عنوان یک نیروی کار مطلق و جنگیدن زیر سایه پرچم خواهر امام حسین (ع) آرمانی بود که علیرضا و همرزمانش به آن دست یافتند.
ابوحامد یک فرمانده نبود، پدر بودوی با بیان اینکه نیروهای لشکر فاطمیون چنان در عرصه نبرد مقتدرانه عمل میکردند که باعث حیرت همگان شدند، میگوید: آنها با شجاعت تمام سر میدادند، اما سنگر نه!
همسر شهید توسلی ادامه میدهد: بچههای فاطمیون تعریف کردهاند که ابوحامد یک فرمانده نبود بلکه بیشتر شبیه یک پدر یا برادر بود، او یک فرمانده صرف نبود که از پشت اتاق فرمان دستورهایش را برای نیروها صادر کند، در خط مقدم بود و نیروها پشت سر او، به اتفاق هم رزمانش جاهایی که جنگ شدت میگرفت با تمام توان از دل و جان حضور مییافتند و با کمترین تلفات بیشترین فتوحات را از آن جبهه حق میکردند.
او با اشاره به مکالمهای که در آخرین روزهای قبل از شهادت با او داشتم، میگوید: علیرضا به من گفت که جنگیدن با خود دشمن برایش بسیار گواراتر از نبرد با مزدوران دشمن است. معنی این جملهاش را چند هفته بعد از آن فهمیدم، دوهفته از شهادت عماد مغنیه گذشته بود که در محل تلقرین که در ۱۸ کیلومتری مرز اسرائیل قرار دارد، جنگی سخت درگرفت، این نبرد پس از سه شبانه روز به نبرد تن به تن منجر شد و دشمن طی شنودی که از نیروهای عملیات به عمل آورد، متوجه شد که فرمانده لشکر فاطمیون هم در میان رزمندگان است، بمباران منطقه با شدت بیشتری ادامه یافت و طی این حملات در نهمین روز از اسفندماه سال ۱۳۹۳ علیرضا به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت زیر پرچم عمه سادات رسید و پیکر پاکش در بهشت رضا در جوار امام هشتم آرامگرفت.
همسر شهید توسلی میافزاید: فقدان فیزیکی ابوحامد اگر چه برای خانواده و همرزمانش بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود، اما لشکر فاطمیون حدود ۱۲ سالی است با وجود گذشت هشت سال از شهادت او همچنان زنده و شاداب به فعالیت خود ادامه میدهد و پرچمی که علیرضا و دوستان مخلصش در پناه آلالله و حضرت زینب (س) برافراشتهاند اینک با آغشته شدن به خون هزاران شهید همچنان بالندهتر از قبل در آسمان خودنمایی میکند.
امالبنین حسینی که مدتی پیش، روایت زندگی او و همسرش در کتابی به عنوان "خاتون و قاموندان" نظرها را به خود جلب کرد و مورد تفریظ مقام معظم رهبری قرار گرفت، در پایان این گفتگو مطالعه چنین کتابهایی را برای الگو گرفتن از زندگی بزرگانی چون شهید علیرضا توسلی مورد تأکید قرار میدهد.
کد خبر 692731منبع: ایمنا
کلیدواژه: لشکر فاطمیون تيپ فاطميون مجاهدان افغانستانی شهید علیرضا توسلی ابوحامد شهید حاج قاسم سلیمانی جنگ تحمیلی جبهه مقاومت شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق همسر شهید توسلی لشکر فاطمیون
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۱۶۴۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرماندهی که در تمامی مسئولیتها موفق بود
شامگاه ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ بود که سپاه پاسداران خبری تلخ و باورناپذیر را منتشر کرد؛ عروج سردار حجازی جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه، خبری بود که به یکباره منتشر شد و همگان را در بهت فرو برد. سیدمحمد حجازی همانطور که عمری خالصانه و بدون ادعا زیست و خدمت کرد، شهادتش نیز مظلومانه بود. او آنطور خدمت کرد که شایسته مردان خدا بود؛ بیریا، بیحاشیه، بیادعا و بدون هیچ چشمداشتی.
پرونده جهادی و خدمتی شهید حجازی با آن چهره محجوب که کمتر مقابل دوربین قرار میگرفت، مملو از خدمات و سمتهایی بود که او به هیچ کدام از آنها به چشم جایگاه نگاه نمیکرد. بار و مسئولیتی بود که باید انجام میداد و برایش فرقی نمیکرد عنوان آن سمت چه باشد و سختیهایی داشته باشد.
ملاک نبود کجا خدمت کند
سردار سیدمجید میراحمدی از همرزمان قدیمی شهید حجازی در همین خصوص میگوید: «یکی از ویژگیهای برجسته سردار حجازی این بود که بنا به میلشان انجام وظیفه نمیکردند! بلکه بنا به تکلیف و اثربخشی خودشان انجام وظیفه میکردند. حقیقتاً ملاک نبود کجا خدمت کنند و چه مسئولیتی داشته باشند. ملاک اصلی برای سردار حجازی فقط انجام تکلیف بود. ایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک مبارزه جدی را با رژیم پهلوی شروع کردند و در همان عنفوان جوانی دستگیر شدند و به زندان افتادند. سردار حجازی از همان زمان یک مبارز و مجاهدی خستگیناپذیر بودند.»
میراحمدی میافزاید: «ایشان هر سمتی را پذیرفتند، بر اساس همین تکلیف مداری بود. اگر در لبنان به یاری جبهه مقاومت در کنار سیدحسن نصرالله شتافتند باز بر اساس همین روحیه و ویژگی بود. شهید حجازی به عنوان امین و مستشار در کنار سیدحسن نصرالله حضور داشتند و حضورشان در لبنان بسیار تأثیرگذار بود. پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی نیز وقتی به ایشان جانشینی سردار قاآنی پیشنهاد شد، شهید حجازی با توجه به روحیه تکلیف مداریاش مسئولیت جانشینی فرماندهی نیروی قدس را پذیرفتند.»
همنشینی با علما و صلحا
روحیه تکلیفمداری، تبعیت محض از ولیفقیه و خدمت بیادعا در نظام اسلامی به دلیل خودسازیهایی بود که شهید حجازی انجام داده بود. به قول یکی از همرزمانش: «ایشان دستورالعملی جهت خودسازی شخصی داشتند. اینطور نبود که باری به هر جهت زندگی کنند. برای خودشان استاد اخلاق داشتند و ارتباطات بسیار نزدیکی با علمای برجسته اخلاق مثل حضرت آیتالله مرحوم بهاءالدینی، آیتالله جوادی آملی و آیتالله حسنزاده آملی داشتند. تعاریفی که حضرت آیتالله جوادی آملی بعد از شهادت ایشان به کار بردند گویای شخصیت بزرگ شهید حجازی است. سردار حجازی در مقطعی احساس تکلیف کردند که باید با رژیم ستمشاهی مبارزه کنند، در این مسیر قرار گرفتند و به مبارزه انقلابی پرداختند.»
آیتالله جوادی آملی در اولین سالگرد شهادت حجازی گفته بود: «سردار حجازی در مقاطع گوناگون و تا پایان عمرش با اسلام و رهبری بود. در ردههای مختلف سپاه مدیریت کرد و همچنین در جنگ حضور داشت.»
سیداحمد و سیدمحمد، پیشکسوتان سپاه
شاید کمتر کسی بداند شهید حجازی از جمله نفراتی بود که در تشکیل سپاه نقش داشت. او به همراه برادر بزرگترش شهید سید احمد حجازی در امور آموزشی و پشتیبانی دورههای اول سپاه نقش داشتند. مرحوم حجتالاسلام سیدمجید حجازی برادر شهیدان درباره فعالیت دو برادر بزرگترش در سپاه گفته بود: «سید احمد متولد سال ۱۳۳۴ و سید محمد متولد سال ۱۳۳۵ بود. فقط یک سال فاصله سنی داشتند و به همین خاطر بسیار با هم صمیمی بودند. بعد از پیروزی انقلاب هر دو به عضویت سپاه درآمدند و از پیشکسوتان این نهاد انقلابی بودند. سید احمد از آنجایی که دورههای تخریب و انفجار را پشت سرگذاشته بود، در دوره اول سپاه به آموزش نیروی جوان این نهاد انقلابی پرداخت. سیدمحمد هم همراهیاش میکرد. بعد، چون پدرمان از معتمدان بازار بود، دو برادر در پشتیبانی و تدارکات نهاد تازه تأسیس شده سپاه فعالیت کردند.»
دوری از جبهه را برنمیتافت
یکی دیگر از همرزمان شهید سیدمحمد حجازی هم از حضور او در جبهههای دفاع مقدس میگوید: «در همان ابتدای جنگ سیدمحمد به جبهه رفت و مسئول اعزام نیروها به جبهههای جنوب کشور بود. تا مرحله جانشینی قرارگاه قدس هم پیش رفت. سردار حجازی سالهای زیادی از دفاع مقدس را در جبهه حضور داشت و حضورش هم تأثیرگذار و مهم بود. در مقطعی هم ایشان بنا به خواسته فرمانده کل سپاه به عنوان فرمانده سپاه خراسان منصوب شد و به مشهد رفت. این مسئولیت بنا به تکلیفی بود که فرمانده کل سپاه بر دوشش گذاشته بود و ایشان هم پذیرفت، در حالی که هیچ تمایلی برای فاصله گرفتن از جبهههای جنگ نداشت. سردار حجازی در ادامه خدمتش هم همین روحیه را حفظ کرد، یعنی هرجا که تکلیف میشد میرفت.»
عملکرد موفق در بسیج
بعد از دوران دفاع مقدس و زیر نظر مقام معظم رهبری، بسیج به نیروی مقاومت بسیج ارتقا پیدا کرد که اتفاق بزرگی بود. هرچند راهاندازی این نیرو با فرماندهی سردار افشار بود، اما سردار شهید سیدمحمد حجازی از سوی سردار افشار به عنوان رئیس ستاد این نیرو معرفی شد و از این طریق، حجازی یکی از تأثیرگذارترین افراد در راهاندازی نیروی مقاومت بسیج بود.
شکیل معاونتهای مختلف و مشخص کردن شرح وظایف این نیرو از اقدامات شهید حجازی بود. سردار مجید خراسانی در این خصوص میگوید: «سردار حجازی در ساختارسازی و کادرسازی بسیار موفق بودند. به گونهای که حضرت آقا در پیام مربوط به شهادتشان فرمودند که سردار حجازی در هرجایی بوده موفق بوده است. شهید حجازی در حقیقت پایههای یک سازمان بدیع در دنیا و جهان اسلام را به نام نیروی مقاومت بسیج طراحی و به کادرسازی آن کمک کردند. در کارهای ابتکاری که رهبری انتظار داشتند نمونه بودند و در این موارد کمتر مثل ایشان سراغ داریم. به خصوص اینکه نیروی مقاومت یک سازمان و مجموعه مردمی است و معمولاً راهاندازی مجموعههای مردمی، پیچیدگی، لطافت، دقت و شرایط خاص خودش را دارد.»
کادرسازی و ساختارسازی استثنایی
خراسانی همچنین میگوید: «کادرسازی موفق دومین هنر سردار حجازی بود که در این مورد بسیار موفق عمل میکردند. شهید حجازی در کادرسازی و ساختارسازی استثنا بودند. در ادامه مسیر خودشان و در بحرانیترین شرایط کشور از نظر سیاسی و امنیتی به عنوان فرمانده نیروی مقاومت بسیج معرفی شدند. ایشان گام دوم ساختارسازی خودشان را در این دوره با ابتکارات و روشهای جدید انجام دادند. شهید حجازی در راهاندازی، توسعه و ادامه مسیر در بسیج خیلی تلاش کردند.»
از جمله اقدامات شهید حجازی در بسیج، تشکیل و راهاندازی مجموعه بسیج سازندگی بود. حجازی بخش عمدهای از دیدگاههای خودش را در رابطه با بسیج از مقام معظم رهبری میگرفت و بخش دیگری مربوط به ابتکاراتش در جهت توسعه بسیج بود. سردار حجازی حرکت نمونهای را برای راهاندازی حوزه سازندگی نیروی مقاومت بسیج در مناطق محروم کشور پایهگذاری کرد.
حضور مؤثر در جبهه مقاومت اسلامی
یکی دیگر از خدمات ارزنده سردار شهید سیدمحمد حجازی حضورش در جبهه مقاومت اسلامی بود. او سالها در لبنان خدمت کرد و در کنار سیدحسن نصرالله حضور داشت و امین او بود. شهید حجازی از سال ۱۳۹۳ به لبنان رفت و بیش از پنج سال حضور مستشاری در این کشور را تجربه کرد.
شاید یکی از بهترین تعاریف در خصوص حضور مؤثر شهید حجازی در جبهه مقاومت اسلامی را بتوانیم در جملات سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان بیابیم. نصرالله پیرامون حضور شهید حجازی در لبنان گفته است: «سالهاست او را از طریق حضورش در میان خود میشناسیم. او یک فرمانده حکیم، مجاهد و مهاجر در راه خدا بود. او برای ما برادری بزرگ و پشتوانهای قوی، یک فداکار وفادار، الگوی اخلاقی، یک روشنفکر با تجربه و همچنین رفیق، دوست و یاری مخلص برای شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی (رضوان الله علیه) به ویژه در این سالهای سخت و سرنوشت ساز در زندگی ملت، منطقه و مقاومت ما بود.»
پدر موشکی حزبالله لبنان
به شهید حجازی لقب پدر موشکی حزبالله لبنان را داده بودند. حجتالاسلام علی شیرازی نماینده سابق ولیفقیه در نیروی قدس سپاه در این باره گفته است: «وقتی رهبر معظم انقلاب دستور علنی دادند که باید هم غزه و هم کرانه باختری را تجهیز کنیم، همه نیروها برای اجرای این فرمان وارد میدان شدند. در غزه امکان ارسال سلاح نیست، اما این امکان وجود دارد که دانش را به مردم آنجا انتقال داد. سردار حجازی همراه حاج قاسم برای مقاومت و شکست رژیم اشغالگر قدس تلاش کردند و با توجه به اینکه امکان ارسال تجهیزات به نوار غزه وجود نداشت، آنها دانش موشکی را به آنجا منتقل کردند که در این رابطه سردار حجازی سهم عمدهای داشت. جمهوری اسلامی برای حزبالله ماهی نگرفت، بلکه به آنها ماهیگیری آموزش داد. به همین واسطه، امروز دست مردم غزه و کرانه باختری پرتر از قبل است. زمانی دست مردم فلسطین برای جنگ با رژیم صهیونیستی سنگ بود، اما امروز جنگ موشک است و در آینده امیدواریم مردم غزه پهپاد بسازند و با افزایش دانش در همه زمینهها به عمر رژیم صهیونیستی پایان دهند.»
زخم اساسی به قلب صهیونیستها
بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی، شهید حجازی به جانشینی نیروی قدس سپاه میرسد. او به عنوان یکی از فرماندهان ارشد نیروی قدس، چه آن زمان که در لبنان حضور داشت و چه زمانی که جانشینی سردار قاآنی را برعهده گرفت، آنقدر عملکرد موفقی داشت که خاری در چشم صهیونیستها بود.
به قول سیدعلی حجازی، فرزند شهید: «در پنجسال و نیمی که حاجآقا (شهید حجازی) در لبنان بودند، دوری پدر و مادرمان واقعاً برای ما سخت شده بود. مضاف بر این سختیها، تهدیدها هم خیلی زیاد بود و صهیونیستها مدام در رسانههای خود اسم حاجآقا را میبردند. اینها نشان میداد که صهیونیستها برای ترور، دست روی حاجآقا گذاشتهاند. وقتی من و خانواده به حاجآقا گلایه میکردیم که چرا بازنمیگردید، ایشان همیشه به ما میگفت که کارهایی را شروع کردهایم که میخواهیم به نتیجه برسند و اگر برای بازگشت اصرار کنم، ممکن است این کارها ابتر بمانند، البته الان بحمدالله آن کارها دارد ادامه پیدا میکند. شهیدحجازی واقعاً زخم اساسی به صهیونیستها زد.»
عاقبت این فرمانده رشید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که خط جهاد را از جبهههای دفاع مقدس تا بلندیهای جولان ادامه داده بود، در شامگاه ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ به شهادت رسید. پس از عروج آسمانی او بود که مقام معظم رهبری در پیامشان به همین مناسبت گفتند: «عمری سراپا مجاهدت، فکری پویا، دلی سرشار از ایمان راستین و آکنده از انگیزه و عزم راسخ و نیرویی یکسره در خدمت اسلام و انقلاب، خلاصهای از شخصیت این مجاهد فی سبیلالله است. او در مسئولیتهای بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همه آنها سربلند و موفق بوده است.»
خاطره سردار قاآنی از همراهی با شهید حجازی در عملیات خیبر
مدیریت عالی سیدمحمد زیر بمباران دشمن
در خیبر برای اولین بار قرار بود از داخل آب به آن وسعت عبور کنیم. به همان میزان که برنامهریزی برای انجام عملیات میشد، شاید سختتر از آن، برنامهریزی برای آماده کردن نیروها و تأمین نیازهای پشتیبانی و... نیاز بود و برنامهریزی برای نیروهایی که در خط بودند کار مهم و اساسی بود. شب اولی که نیروها حرکت کردند، برادر عزیز سردار حجازی با عشق و علاقه و با اهتمامی که داشتند در عملیات حضور داشته باشند، آمده بودند اداره قرارگاه شط علی را برعهده داشته باشند؛ اعم از اعزام نیروها، تأمین امکانات مورد نیاز و... همه این برنامهریزیها برعهده ایشان بود. برادرمان آقای حجازی در آن بمباران شدید، نیروها را سامان میدادند. کمی بعد حدود ۱۰ الی ۱۲ فروند بالگرد اعم از ۲۱۴، شنوک و کبری برای تأمین نیروها آمدند. آقای حجازی خیلی با نشاط و با روحیه آمدند بچهها را سوار این بالگردها کرده و حرکت کردند به سمت منطقه عملیاتی و به موقع به منطقه مورد نظر رسیدند.
به این ترتیب آن منطقه حفظ و نهایتاً کار تصرف جزایر کامل شد و استحکام پیدا کرد. غرض اینکه در آن شرایط بحرانی، ایشان با تسلط توانست اوضاع را ساماندهی کند. به کار تسلط و کنترل داشت و بچهها را ساماندهی میکرد. شکر خدا نیروها به موقع به منطقه رسیدند و کار عملیات پیش رفت و جزایر تثبیت شد. سالها بعد از اتمام دفاع مقدس، شرایطی پیش آمد تا در جبهه مقاومت باز همراه این شهید بزرگوار باشیم. البته خدمات ایشان به جبهه مقاومت بسیار زیاد است و نمیشود از همه آنها گفت.
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در دفاع مقدس:
حجازی از ابتدای جنگ مسئولیتهای خطیری داشت
محسن رضایی، فرمانده سپاه در بخش قابل توجهی از دفاع مقدس میگوید شهید سیدمحمد حجازی از ابتدای دفاع مقدس مسئولیتهای خطیری در جبههها داشت. متن زیر بخشی از گفتههای رضایی در همین خصوص است: «در عملیات رمضان، شهید حجازی جزو افراد مطرح بود. من که با فرماندهان صحبت میکردم با ایشان هم مکالمه داشتم. ایشان در آن مقطع مسئولیت توجیه گردانها را برعهده داشت. نیروهایی را که میآمدند توجیه و تقسیم میکرد. بخشی از صحبتهای خودم با ایشان را که مربوط به عملیات رمضان میشود هنوز دارم. در جلسهای همراه با آقای اشجع بودیم (از بچههای قدیمی جبهه و جنگ) که سیدمحمد (شهید حجازی) به من میگوید برادر محسن در مورد وضعیت نیروهای تیپها هماهنگ کنیم. من میپرسم چقدر نیرو از استانها آمدهاند که تقسیم شوند. ایشان میگویند تا فردا ۱۴ گردان و یک گروهان در اختیار ماست. آمار مجروحان و شهدا را به ما ندادند. تا فردا (تیپ) امام حسین (ع) به ۱۴ گردان رسیده و (تیپ) ۲۳ هم ۱۵ گردان شده است. یک گردان را هم پخش کردیم و... همینطور آقای حجازی توضیح میدهد که گردانهای اعزامی چه آماری دارند و چطور تقسیم میشوند.
این صحبتها مربوط به عملیات رمضان است، تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۶۱. اینطور نیست که ایشان آخر جنگ به سطحی از ردههای بالا رسیده باشد. از همان ابتدای جنگ حدش این بوده که مسئولیت توزیع نیروهایی را داشت که از استانها میآمدند و ایشان منطقه به منطقه، گروه به گروه میدادند و این نیروها پخش میشدند.»
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی